کد مطلب:313614 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

شمشیر قمر بنی هاشم در دست بچه
آقای حاج سید حسین، فرزند مرحوم سید محمد هندی، در شب 13 شعبان سال 1414 ه ق در حرم مطهر حضرت فاطمه ی معصومه علیهاالسلام، كریمه ی اهل بیت علیهاالسلام، از آقای حاج سید تقی كمالی نقل كرد كه وی فرمود:



[ صفحه 436]



روزی در حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نشسته بودم، دیدم پسربچه ای كه معلوم بود هنوز به حد تكلیف نرسیده وارد حرم مطهر شد و مقابل ضریح حضرت ایستاد و كلماتی چند به زبان عربی با حضرت صحبت كرد. ناگهان مشاهده كردم كه از سقف حرم مطهر، شمشیری كه نصب بود مقابل این پسربچه بر زمین افتاد و پسربچه هم آن را گرفت و حركت كرد تا از حرم بیرون برود.

خدمه ی حضرت با مشاهده ی صحنه مانع از بردن آن شمشیر شده و او را به اطاق مخصوص كلیددار حرم حضرت بردند. من هم، به حمایت از آن پسر، دنبالشان راه افتاده و نزد كلیددار رفتم. خدمه به كلیددار گفتند كه او شمشیر را برداشته بود و به منزل می برد. در آن حین، به من الهام شد كه، در دفاع از نوجوان مزبور، به كلیددار بگویم: شما دستور بدهید شمشیر را دوباره برده و در جایش نصب كنند، و آن پسربچه نیز دوباره حرفهایش را با حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بزند؛ اگر وی مورد عنایت حضرت علیه السلام باشد، باز شمشیر از طرف حضرت به او داده می شود و الا نه، و جریان تمام می شود.

كلیددار حرفهای مرا قبول كرد. به اتفاق هم وارد حرم مطهر شدیم. یكی از خدام شمشیر را هر چه محكم تر در جای اولش نصب كرد. به پسربچه نیز گفتیم بیاید. او آمد مقابل ضریح مطهر و حرفهایش را به حضرت زد. مجددا دیدیم شمشیر از سقف جلو روی آن پسربچه افتاد و او آن را برداشت و رفت! اینجا بود كه همه ی زیارت كنندگان هلهله كردند و حرم غرق در سرور و شادی شد.

من از آن پسر پرسیدم كه این شمشیر را برای چه می خواهی؟ گفت: من با چند بچه ی دیگر در اطراف كربلا گوسفند می چرانیم. آنها هر كدام برای خود وسیله ی دفاعی دارند، ولی من نداشتم. به آنان گفتم: می روم به رحم باصفای حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام و از حضرت شمشیری را می گیرم و می آیم. حالا دیدی كه حضرت به من شمشیر داد و من اكنون با حاجت روا شده، در حالی كه حضرت شمشیری به من عنایت كرده، نزد آنان بازمی گردم!